گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 58
گزارشی از خاطرات یک جاسوس- 1







ما بریتانیاییها جز با فتنهانگیزي و ایجاد نزاع در تمام مستعمرات خود نمیتوانیم زندگی آسوده و مرفهی داشته باشیم ما نمیتوانیم
سلطنت عثمانی را در هم بکوبیم مگر این که میان مردم آنجا فتنه به راه اندازیم وگرنه یک ملت کم شمار چگونه خواهد توانست
جاسوس انگلیسی فعال در ،« مستر همفر » بر ملتی پر شمار غلبه کند و بر آن مسلط شود؟ علی فاطمی احتمالًا برخی از شما خاطرات
کشورهاي اسلامی را مطالعه کردهاید. اگرنه، توصیه میکنم این کتاب را که با حجمی کم اطلاعات فراوانی میدهد مطالعه کنید.
بوده که حدود سه قرن پیش از این ایام به ایران و « وزارت مستعمرات بریتانیاي کبیر » از جاسوسان کارکشتۀ فعال در « مسترهمفر »
عراق و ترکیه (عثمانی سابق) و مصر و حجاز سفر داشته و خدمات بینظیري به بریتانیا کرده است. این کتاب را آقاي محمد صادق
پارسا در سال 1372 ترجمه و چاپ کرد. در کتاب مستر همفر مینویسد که: ما دربارة دو موضوع توجه جدي داشتیم. یکی حفظ
قدرت و سلطۀ خود بر سرزمینهاي اشغال شده یا همان مستعمرات و دیگري تلاش براي الحاق سرزمینهاي جدید و افزایش
مستعمرات حتی اشاره میکند که: خیال وزارت مستعمرات بریتانیا از بابت مناطقی مثل هند و چین با همۀ بزرگی و گسترش راحت
که مذاهب غالب بودند خطري متوجه ما نبود چون، این مذاهب با حیات و زندگی « کنفوسیوس » و « بودا » بود چون از بابت مذاهب
سروکار نداشتند. بنابراین، با برنامۀ دراز مدتی براي ایجاد تفرقه و جهل و فقر و گاه بیماري در این کشورها با خیال راحت این
مناطق را در اختیار داشتیم. شاید بیاطلاع نباشید که سالهایی طولانی انگلیس با رواج تریاك در چین این سرزمین بزرگ را در
چنگال خود گرفتار آورده بود. معروف است که آنها سوختۀ تریاك را از مردم تحویل میگرفتند و تریاك تازه پرداخت میکردند.
مستر همفر مینویسد که: ذهن ما از ناحیۀ کشورهاي اسلامی پیوسته نگران بود. اگرچه با امضاي معاهداتی با پادشاه ایران و
امپراتوري عثمانی قید و بندهاي زیادي را به پاهاي آنها بسته بودیم امّا؛ بزرگترین نگرانی ما به چند موضوع برمیگشت: 1 قدرت
اسلام در نفوس پیروانش؛ جالب است که در همین بخش مینویسد مسلمانان ایرانی (شیعیان) خطرناكترند. 2 اسلام روزگاري
دین زندگی و سیطره و سروري بوده و بسیار مشکل به نظر میرسد بتوان کسانی را که روزگاري آقا بودند به بردگی کشید؛ 3 از
ناحیۀ علماي اسلامی نیز بسیار احساس نگرانی داشتیم. علماي الازهر و علماي عراق و علماي ایران محکمترین سد در برابر اهداف
صفحه 34 از 60
و آمال ما بودند. آنها به اندازة یک سر مو از اصول خود پایین نمیآمدند و مردم هم تابع آنها بودند و شاه هم مثل موش که از
گریه میترسد از آنها میترسد. همفر در خاطرات خود که پس از بیش از دویست سال منتشر شده مینویسد: در سال 1710
میلادي وزارت مستعمرات به من مأموریت داد تا به مصر و عراق و تهران و حجاز و آستانه (ترکیه امروزي) سفر کنم و اطلاعاتی
کافی دربارة راههاي ایجاد تفرقه در میان مسلمین و ایجاد سلطه بر بلاد اسلامی جمعآوري کنم. او و نُه نفر دیگر که در زمرة
برگزیدهترین مأموران بودند با تمام امکانات لازم و نقشه و پول و اطلاعات کافی دربارة حکام و علما و رؤساي قبایل مشهور راهی
وارد آستانه میشود و با تسلطی که بر زبانهاي ترکی و عربی داشته « محمد » شرق اسلامی در خاورمیانه میشوند. همفر با نام جعلی
اعتماد عالمی را جلب میکند و براي مدت درازي نزد او میماند تا بر عموم دقایق مذهب اسلام و اخلاق مسلمانان آشنایی پیدا
کند. مینویسد که طی مدت دو سال هر ماه گزارش کامل مشاهداتش را براي وزارت مستعمرات ارسال میکرده است. در مرحلۀ
دوم از مأموریت، همفر راهی بصره میشود. او مأمور میشود تا دو موضوع را پیگیري کند: اول، کشف نقطهضعف مسلمانان براي
نفوذ در پیکرة آنها و ویران کردنشان. دوم، نفوذ در پیکرة مسلمانان پس از کشف آن نقاط ضعف. درواقع مأموریت دوم او ورود
به منطقۀ شیعهنشین بوده. از همفر خواسته میشود تا در این سفر انواع کشمکشهاي احتمالی موجود میان مسلمانان را کشف کند و
راههاي برافروخته کردن آنها را بیابد. نزاعهایی چون: نزاع بر سر رنگ پوست، قبیله، اقلیم، قومیت، مذهب و ... جالب است که
اعتراف میکند: ما بریتانیاییها جز با فتنهانگیزي و ایجاد نزاع در تمام مستعمرات خود نمیتوانیم زندگی آسوده و مرفهی داشته
باشیم ما نمیتوانیم سلطنت عثمانی را در هم بکوبیم مگر این که میان مردم آنجا فتنه به راه اندازیم وگرنه یک ملت کم شمار
ایجاد » . چگونه خواهد توانست بر ملتی پر شمار غلبه کند و بر آن مسلط شود؟ در واقع، راز سلطه غرب در همین عبارت نهفته است
همواره دو سلاح موثر غرب علیه شرق اسلامی بوده. چنان که در ماجراي بازپسگیري اندلس از خلفاي « تفرقه و نشر مفسده
مسلمان، کلیسا با وقف تاکستانهاي انگور براي عرضۀ شراب رایگان میان مسلمانان و گسیل دختران زیباروي در میان آنها چنان
بلایی بر سر مسلمانان آورد که در طی چند سال تمامی اندلس و اسپانیا از دست مسلمانان خارج شد. همۀ مساجد ویران و یا تبدیل
به کلیسا شدند. در کتب تاریخ ذکر شده است که مسیحیان، پس از خارج کردن شهرها از دست مسلمانان، ناقوسها را بر دوش
اسراي مسلمان گذاشتند تا پس از طی مسافتهاي طولانی آن را بر بلنداي کلیساهاي مورد نظر مسیحیان نصب کنند. جالبترین
است مینویسد: محمدبن عبدالوهاب طلبه بود و بسیار بلندپرواز و تند مزاج « محمدبن عبدالوهاب » بخش سفر جناب همفر آشنایی با
و با رد نظریات مشایخ از درك خودش پیروي میکرد و همواره از مشایخ معاصرش بیزاري میجست. همفر ادامه میدهد: من
گمشدة خود را در محمدبن عبدالوهاب یافته بودم. او بسیار مستعد بود تا من در او رخنه کنم. همواره در گوشش می خواندم او که
از امام علی(ع) و عمر با استعدادتر است و او میتواند اسلام را احیا کند. حتی با این او سنی مذهب بود و متعه یا همان عقد موقت
را جایز نمیدانست چنان در او نفوذ کردم که حاضر به پذیرش متعه شد. در اولین فرصت یکی از زنان مسیحی را که از قبل توسط
وزارت مستعمرات براي افساد جوانان مسلمان آموزش دیده بود به عقد او درآوردم. از این پس من از خارج و آن زن از داخل خانه
رگ خواب محمد را در دست گرفتیم. حتی چنان بر او مسلط شدیم که حاضر به خوردن شراب شد و پس از چندي آثار ضعف و
سستی در او نمودار گردید. حتی روزي به دروغ گفتم که پیامبر(ع) را در خواب دیدهام که تو را بوسیده و فرموده که تو وارث و
را تشویق به مسافرت کردم، او را به « محمد عبدالوهاب » جانشین من در امور دین و دنیایی و مباحثی از این قبیل. همفر مینویسید
اصفهان و شیراز فرستادم، مأموران وزارت مستعمرات در اصفهان و شیراز او را زیر نظر داشتند. حتی با ترفندي زنی یهودي به نام
آسیه را به عقد او در آورند. حاصل تلاش همفر آماده کردن محمدبن عبدالوهاب به بهترین شکل براي آینده بود. او با حیله و
ترفندي حسابشده، از طلبهاي گمنام امّا لجوج و بلندپرواز مردي مدعی و پایهگذار فرقهاي نو در میان مسلمانان ساخت. فرقهاي که
به تمامی در خدمت اهداف بریتانیا درآمد. گویا همۀ وقت امروز ما به شرح ماجراي مستر همفر گذشت. مطلع شدن از این ماجرا بد
صفحه 35 از 60
نیست. این حیلهها همیشه در میان مسلمانان کارگر افتاده است. تعداد طلاب جاسوس که در میان حوزههاي علمیه کشورهاي
اسلامی به ظاهر مشغول درس و بحث بودهاند کم نبوده و الآن هم کم نیست. چنان که عدة بیشماري از مردان صاحبنام و جاه و
به خود وابسته کردند و یا انبوهی از اطلاعات مهم را از آنان گرفتند و به نفع « زنان مأمور » منصب کشورهاي اسلامی را از طریق
خود مصادره کردند. این حیله دربارة جوانان به شدت کارسازي میکند. فکر میکنید قرار دادن برخی دختران جوان سر راه جوانان
و البته وابسته به خانوادههاي مذهبی و حتی صاحب نام و جایگاه در دولتهاي اسلامی کار سختی است؟ و یا بالعکس؟! در دنیاي
سیاست استکباري، اتفاق و حادثه معنی ندارد. به همان سان که جایی براي ولنگاري و حرکتهاي تصادفی و به قول معروف الله
بختکی نیست. امروزه از طریق اینترنت هر جوانی را میتوان به دام انداخت. شرقیها به خاطر آنکه شاعرانه زندگی میکنند
احساسی و عاطفیاند و دشمن از این طریق و با سوءاستفاده از این احساس میتواند راه نفوذ در میان آنها و صحن و سراي
خانههایشان را پیدا کند. این مأمور برجسته و موفق وقتی به بریتانیا برمیگردد مورد تشویق واقع میشود و مقام و منصب بالایی به
دست میآورد. وزارت مستعمرات به همفر اجازه مطالعۀ کتابی قطور و هزار صفحهاي میدهد که در آن نتایج همۀ بررسیها و
نقشهها و اطلاعات مأموران قبلی و وزارت مستعمرات ثبت و ضبط شده بود. همفر مینویسد که در این کتاب، تمامی نقاط ضعف
مسلمین به صورت دستهبندي شده ثبت و ضبط شده بود. مواردي مثل: هرج و مرج امور مدیریتی، وجود دیکتاتوري و استبداد،
بیتحرکی و نادانی و ... در مقابل عموم علایق و وابستگی هاي مسلمین نیز در این اثر آورده بود. مثل احترامی که براي علما قائلند،
دوري گزیدن آنها از ربا و شرب خمر و خوردن گوشت خوك، واجب دانستن جهاد، پايبندي به حجاب و عبادات و ... در پایان،
کلیۀ سفارشهاي مأموران آمده بوده؛ سفارشهایی براي گسترش نقاظ ضعف، دامن زدن به اختلافات و .... همفر برخی از این
موارد را به این نحو بیان میکند ?: غافل کردن حکام از مجازات دزدان و تقویت جناح دزدان و تشویق آنها ?؛ اشاعۀ این معنی
که مسلمین نسبت به زندگی دنیوي تکلیفی ندارند و گسترش حلقههاي تصوف و امثال اینها ?؛ سرهم بندي اتهامات بر ضد
روحانیون ?؛ اختلاف افکنی و ایجاد بدگمانی فراوان میان گروهها و طوایف و انتشار کتابهایی که به این طایفه یا آن طایفه ضربه
میزند ?؛ سرگرم ساختن زمامداران به فساد و قمار و حیف و میل اموال و ? .... ؛ تقویت عربدههاي قومی و اقلیمی و زبانی?؛
اشاعۀ قمار و بادهگساري و خوردن گوشت خوك، پنهانی یا علنی ?؛ کم کردن رابطۀ مسلمین با علما ?... ؛ ایجاد تردید دربارة
جهاد، خمس، زکات و ? ... ؛ ایجاد جدایی میان پدران و مادران ?؛ تشویق زنان به حذف حجاب و چادر ?؛ جلوگیري از ازدیاد
نسل و منع ازدواج با بیشتر از یک زن و جلوگیري از ازدواج ایرانی با عرب و ترك با دیگران و ? ... ؛ واگذاري قسمتهایی از
خاك کشورهاي اسلامی به غیر مسلمانان و ? ... ؛ نشر فساد و بیبند و باري میان مسلمانان ?؛ پدید آوردن ادیان و مذاهب
دروغین ?... ؛ گماردن جاسوسهایی در اطراف زمامداران و رساندن آنها به مقامات بالا. از طولانی شدن کلام معذرت
میخواهم. هر یک از این بندها شرحی مفصل دارد. وزارت مستعمرات بالاخره با حمایت مالی و نظامی و با استفاده از نفوذ خود در
به عنوان حاکم و عامل قدرت پیوند به وجود « محمدبن سعود » جزیرهالعرب میان محمدبن عبدالوهاب به عنوان مؤسس وهابیت و
میآورد و وظایفی ویژه را براي هر یک تعیین میکند. گمان میکنم همین حد براي نشاندادن حساسیت غرب کینهجو دربارة
اسلام، مسلمین، سرزمین اسلامی و تلاش آنها براي جستن راههاي بسط سلطه طی دو سه قرن گذشته تا به امروز کافی باشد.
غرب و آخرالزمان
غرب، فیلسوفان تاریخ به ویژه در قرن نوزدهم بیش از « منتقدان » اعلامیه انحطاط اسماعیل شفیعی سروستانی اعلامیۀ انحطاط در میان
و سرانجام فلاکتبار غرب سخن گفتهاند و آثار بسیاري نیز تألیف و ارائه کردهاند. مردانی چون « بحران و انحطاط » سایرین دربارة
را نمیتوان نادیده گرفت. هر کدام به نحوي با مشاهدة قراین و ذکر «... هگل، مارکس، اشپنگلر، سورکین، توینبی، یاسپرس و »
صفحه 36 از 60
شواهد و استدلال، فرهنگ غربی را نقد و نشانههاي بحران و انحطاط در آن را متذکر شده و گاه طریق بیرون جستن غرب از این
، از درون حوزه فرهنگی صورت میگیرد. اسوالد اشپنگلر 1 « نقد » واقعه را نیز یادآور شدهاند. لیکن، متذکر این معنا باید بود که این
1936 1880 م)، فیلسوف تاریخ است و چون دیگر فلاسفۀ تاریخ در پی کشف قانونمندي حاکم بر سیر و سفر تاریخ و آمد و شد )
انسانها در گسترة زمین. از نظر او، تاریخ همچون موجودي زنده است و تفسیري ادواري از آن ارائه میکند. وي هر دورة تاریخی
فرهنگ و » را یکهزار سال میشناسد که پس از این مدت با مرگ محتوم از بین میرود و هر یک از ادوار را نیز به دو مرحلۀ
را در مرحلۀ دوم از حیات یک دوره میشناسد، ظهور تمام قد تمدن را زنگ مرگ « تمدن » تقسیم مینماید و از آنجا که ،« تمدن
هر دوره به حساب میآورد. چنان که دربارة تاریخ غرب مینویسد: ملل مغرب زمین که فرهنگ مخصوص آنها از قرن دهم
میلادي شروع گشته و از قرن نوزدهم وارد مرحلۀ تمدن شده هماکنون از بعضی جهات به اوج خود رسیده و در بعضی نقاط آن
سرزمین آثار فرسودگی نمایان شده و تقریباً در سایر نقاط (اروپا و امریکا) و در جمیع رشتههاي حیاتی آن دورة انحطاط آغاز شده
و ملل مغرب زمین هم با همۀ عظمت و جلال و ابهتی که چشم جهانیان را خیره ساخته به دنبال رومیان و چینیان خواهد رفت. 2 از
نظر اشپنگلر، فرهنگها چون گل میرویند و میبالند لیکن در زمانۀ معینی به پیري و انحطاط میرسند. ابتدا و انتهاي این آمد و
شدهاي فرهنگی و تمدنی معلوم نیست. اشپنگلر، مانند سایر فلاسفه و ایدئولوگهاي غربی، خود جلوهاي از تفکر غرب را به نمایش
میگذارد. وي تاریخ جهان را تصویري از تکوین و تطور پایانناپذیرساختار فرهنگها میشناسد که بیآنکه هیچ هدف متعالی و
غربی به عنوان یک « فرهنگ و تمدن » مشخصی داشته باشد، به تبع همین نگرش، فراز و فرود را ذاتی فرهنگ معرفی میکند و به
مینگرد که متولد شده و سپس بالاجبار میمیرند. اشپنگلر، متذکر دوران کهولت و « فرهنگی و تمدنی » موج از میان هزاران موج
انحطاط تمدن غرب حسب دور شدن از عناصر زندة فرهنگی هست اما، بعد با تفسیري خاص، روند تاریخ را غیر هدفمند و مبتنی بر
در نگرة اسلامی در تباین قرار میگیرد. در جلوي « مهدویت » فلسفۀ کثرت در دوري تمامنشدنی میداند. از این رو، نگرش وي با
1975 1889 ) نیز ) دیدگان اشپنگلر، آیندهاي یأسآلود قرار دارد این آینده از آن غرب نخواهد بود. زمان مصائب آرنولد توینبی 3
مانند اشپنگلر از بازگشت ادوار سخن میگوید و همۀ نشانههاي شکستگی تمدن غربی را از آخرین سالهاي قرن 17 میلادي
یا مردمی که زمانی مسیحی بودند و از انسان غربی با عنوان « سابقاً مسیحی » مشاهده میکند. وي، از جامعۀ کنونی غربی با صفت
زمان » و از دست رفتن اصول اخلاقی در غرب از « بحران عمیق » یاد میکند. 4 توینبی با گفتوگو از « انسان بعد از مسیحیت »
یاد میکند و میگوید: این بحران را میتوان با یک رنسانس دینی معالجه نمود... ما میتوانیم و باید دعا کنیم که خداوند « مصائب
مهلتی را که براي اجراي حکم مرگ جامعه به ما داده تمدید نماید و چنان که با روحی تائب و دلی شکسته به درگاه او روي
یاد میکند که « نقشۀ الهی » آوریم اجابت میکند. 5 توینبی، مشیت و الهام ربانی را در سیر تاریخ جاري میداند و از آن به عنوان
در آن بشر تنها در محدودهاي از آزادي و اختیار عمل برخوردار است. و این اختیار عمل هم شامل جملۀ انسانها نمیشود بلکه،
یا نوابغ و ابرمردهاي ممتازند. نگرش او تا حدودي با بینش مذهبی نزدیک است با این « شخصیتهاي خلاق » ، سازندگان تاریخ
تفاوت که توینبی، قصد خداوند را مجهول میشناسد و از بیان نقشۀ آن عاجز است. جملۀ مردم به مثابۀ ماهیهاي جاري در بستر
یک رودخانهاند؛ بیآنکه هیچ آگاهی از آغاز و انجام این رودخانه، فراز و فرودهاي آن و مسیري که طی میکند داشته باشند.
آنان، با اختیاري محدود و در فضایی تعریف شده به عقب و جلو میروند بیآنکه از سرانجام این سفر و سیر خبر داشته باشند.
توینبی قایل به ادوار تاریخ شد. و از اعتلا و سپس انحطاط آن سخن گفت اما، متذکر این معنا نیز بود که میشود جلوي انحطاط را
گرفت. یعنی جامعه را میشود نو به نو کرد و نگذاشت به انحطاط کشیده شود. 6 به همین جهت، پس از مشاهدة سیر رو به انحطاط
و سقوط غرب، راه نجات و اصلاح مسیر را در عروج به سوي خدا و رنسانس دینی معرفی کرد و در پایان، چون یکی از پیروان
ادیان الهی بر این باور اصرار ورزید که: معجزهاي که باعث وحدت و رستگاري بشر شود این است که مسیحا و منجی دیگري
صفحه 37 از 60
ظهور کند که پایهگذار دینی نو باشد. 7 گرچه توینبی راه خلاصی غرب را در رجعت به دینداري میداند اما همانند عموم فلاسفه
و اندیشمندان غربی (طی 400 سال اخیر) در اندیشهاش جاي خداي حقیقی خالی است. این رساله قصد طرح و نقد آراي فلاسفه
گفتوگویی است سابقهدار. « انحطاط و سقوط غرب » و بالاخره « گفتوگو از پایان » تاریخ را ندارد بلکه، متذکر این نکته است که
چنان که بسیاري از اندیشمندان غربی دربارهاش سخن گفتهاند. توینبی معتقد است لازم نیست تمدن غرب مسیحیت را احیا کند تا
چون مسیحیت، اسلام، هندوئیسم و بودیسم و حذف عناصر « ادیان والا » از تهدیدات خلاص گردد بلکه او می تواند با پیوستن به
فانی آنها و مهمتر از همه، حذف نابردباري دربارة سایر ادیان و خلاص شدن از چنگ این ادعا که تمام حقیقت تنها در تصرف
ایشان است با هم متحد شوند و آنگاه حاکمیت مجدد معنویت و دین را به وجود آورند و خود را نجات بخشند. در واقع توینبی،
آفرینشگران مدافع و ابرمردان مهیاي » با مساعدت « اسلام، مسیحیت، یهودیت و بودا » فراهم آمدن امکان ترکیب چهار مذهب
را طریق تحقق مشیت خدا و جلوگیري از افول و سقوط تمدنها میداند. با اینهمه، مقصد غایی براي او مجهول « هجوم و هجرت
« کلیساي جدید و حقیقی » مینماید و سرانجامی روشن را باز نمینماید و اگرچه تجلی عروج به سوي خدا را از طریق یک
حاکمیت ارادة خداوند از طریق کلیسا ممکن میشناسد اما، تنها در میان بیم و امید تفسیري خوشبینانه از تاریخ به دست میدهد.
نباید از یاد برد که فیلسوف تاریخ، نگرانی بزرگ را که حاصل ذات و تذکر روحی آدمی است با مشاهدات محسوس و مطالعات
تاریخی درهم آمیزد و از آنجا براي کشف قانونمندي تاریخ و آمد و شد و فراز و نشیبهاي فرا روي آدمی در گسترة تاریخ سعی
در نیمۀ اول قرن بیستم، ،« کارل یاسپرس » میکند. از این رو، تردید و پندار جزء لاینفک این آرا است. در طلب وحدت بشریت
سفر انسان به دیار کمال و دستیابی به » 1949 م.) کتاب آغاز و انجام تاریخ را به رشته تحریر آورد و با گفتوگو از تاریخ به منزلۀ )
به عنوان عالیترین مقصد امکانی یاد کرد که انسان با تجربۀ یکی از دو طریق میتواند « وحدت بشریت » از ،« عالیترین امکان بشري
آن را فراهم آورد: 1. تشکیل امپراتوري جهانی از طریق زور و ترس و وحشت؛ 2. ایجاد نظم جهانی از طریق گفتوگو و تصمیم
اعلام میکرد. « تساهل » مشترك. از آنجا که یاسپرس دسترسی به این نظم جهانی را دور از دسترس میدید شرط دستیابی به آن را
موردنظر خود معتقد بود که: اکنون غروب فلسفۀ غرب رسیده و به سوي طلوع فلسفۀ جهانی پیش « فلسفۀ تاریخ » از همین رو او در
میتوان یافت. امري « روحانیت » و « معنویت » میرود. براي کارل یاسپرس، تاریخ در پی هدفی و مقصدي پیش میرود که آن را در
که غرب واسپس تاریخ خود و تجربۀ سکولاریزم از آن دور مانده است. نگاه یاسپرس تا حدي با دریافت و بینش مذهبی از تاریخ
تفوق مییابد و آیندة بشر در وحدت ارواح انسانی قرین با نوعی کمال و تجربه « خدا بر ابلیس » ، نزدیک است. در دوردست نگاه او
معنوي است. شاید همین نگاه بود که از یاسپرس اندیشمندي مبلغ سجایاي انسانی میساخت. از نظر او فیلسوفانی که در راستاي
تحول معنوي و روحی انسان گام نهادهاند انسانهاي بزرگی بودند که تاریخ بشر را دگرگون ساختند. او با ستایش آنان، سقراط،
بودا، کنفوسیوس، عیسی و افلاطون را در زمرة مردان مؤثر در رشد و اعتلاي معنوي انسان در طول حیات معرفی میکند. توجه
یاسپرس به معنا و معنویت او را متذکر این امر میسازد تا اعلام کند: نه دولتها و حکومتها و پیشرفتهاي فنی و نه حتی
تمدنهاي جهانی، بلکه ظهور فیلسوفان و پیامبران است که تاریخ را به سوي معنویت و روحانیت سوق داده است. از همین رو،
ظهور این مردان را به عنوان نقطه عطفهاي مهم تاریخ میشناسد. یاسپرس، به بحران معنویت در انسان غربی اشاره دارد و این
میداند و آن را باعث از خودبیگانگی و الینه شدن معرفی میکند. وجه « ابزار دست ماشین » بحران را ناشی از تبدیل شدن انسان به
و صنعت است. و این واقعه ،« تکنولوژي » مهم انتقاد یاسپرس به دلیل گرایش فکري و اندیشهاي به فیلسوفان اگزیستانس، متوجه
ماشین را به عنوان یک نقطۀ عطف میشناسد. چنان که، با ذکر وقایع پیشین، از دستیابی انسان به ماشین بخار در سال 1776 م. و
دستیابی به الکتروموتور در سال 1867 به عنوان دو نقطه عطف تجربهشده یاد میکند. انتقاد یاسپرس از غرب، ناظر بر نفی
را بر نمیانگیزد و چراغی « تفکري جدي » تاریخ غربی نیست از این رو گلایهها و شکوائیههایش « نیستانگاري » و « خودبنیادي »
صفحه 38 از 60
قابل تأمل « غروب فلسفۀ غرب » فراروي انسان غربی براي خروج از بحران تفکر روشن نمیکند. اما، به هر صورت، اعتراف او دربارة
است. چنان که وقتی دربارة راه رهایی میاندیشد، به سان شوبارت و توینبی، آن را در بازتاب مذهب در زندگی روزانه مردم،
،« بردیایف » 8، جامعهشناس روسیالاصل، به سان مردانی چون توینبی و « پیزیم سورکین » . نهادها و فرهنگها جستوجو میکند
منحط و زمان اضمحلال آن را نزدیک میداند و مینویسد: هنگامی که « انسانگرایی مادي » عصر کنونی را به دلیل رسیدن به
تمدنی زوایاي اخلاقی و معنوي خود را از دست داد و منحصر به بینشی سطحی و ظاهري و حسی شد، از آنجا که سیراب کنندة
نیازهاي معنوي و روحی جامعه نمیباشد به ناچار و دگر بار ضرورت مذهب و شهود احساس میشود و آن تمدن حسی محو و
« رنسانس اخلاقی » : تمدنی مبتنی بر نیاز اساسی بشر؛ یعنی نیاز شهودي و مذهبی جایگزین میشود. در جاي دیگر اشاره میکند که
مانند گردش خون براي تجدید حیات تمدنها ضروري است. به هر روي، چنان که ملاحظه میشود، عموم فلاسفۀ تاریخ، تمدن
غربی را مستعد فروپاشی میشناسند و با نگرانی، از آیندة غرب که چیزي جز سقوط در انحطاط نیست یاد میکنند. از آنجا که
» غرض این رساله کندوکاو در آراي فلاسفه تاریخ از ابتدا تا به امروز نبود از ذکر نام و اثر و آراي بسیاري از دیگر آنان از جمله
هگل، مارکس و دیگران خودداري شد. سوروکین با پذیرش حرکت دوري تاریخ، نادیده گرفتن اندیشۀ جامعههاي کهن چون
1831 1770 م.)، فیلسوف ) ،« هگل » جامعههاي مشرقزمین را کوتهبینی و کوردلی میداند. 9 تذکر این نکته لازم است که از عصر
آلمانی که با سیستم فلسفی خود بنیاد تازهاي را در فلسفۀ غرب گذارد، مابعدالطبیعه غربی به کمال و تمامیت خود رسید و شاید
و پیروان « مارکس » بتوان گفت حوزههاي فلسفی غرب پس از هگل، غالباً شرح و تکرار فلسفۀ او و پیش از اویند. واسپس اوست که
از یک « عمل » ، و تابعانش به تمامی مشغول عمل (تغییر عالم) و کنارهگیري از نظر (تفسیر و پرسش از عالم) میشوند. در این وضع
است؛ چنانکه مارکس رنجبران جهان را دعوت به مبارزه سیاسی براي تحقق انقلاب علیه سرمایهداري « عمل سیاسی » سو ناظر به
مبلغ آن بود. هر دو « اگوست کنت » به معنی کندوکاو در دنیا و تصرف زمین چنانکه « عمل علمی » میکرد و از دیگر سو ناظر به
اصیل است. عمل به معنی « تفکر » گونه عمل، ناظر به تفسیر و تفکر فلسفی در عالم نیست بلکه، ناظر بر بینیاز دانستن انسان از
در اروپاي غربی، عمل به معنی .« مبارزه » در غرب میشود و به معنی مارکس منجر به « تکنولوژي » در عالم منجر به « دخل و تصرف »
اول قويتر از اروپاي شرقی شد. چنانکه در چین شاهد آن بودیم اما، با بسط تکنولوژي و غلبۀ لیبرالیسم و تزلزل در ایدئولوژي
مارکسیسم، سوگیري عملی سیاسی ضعیف و تلاش براي دستیابی به تکنولوژي بیشتر شد. آراي فلسفی قرن نوزدهم عموماً سطحی
و طرح آن توسط مارکس، ناظر بر همین شرایط فکري « اصالت ماده » قابل بررسی است. مذهب « نظریۀ عمل » است و در چارچوب
در غرب است. در این وضع، اگر چه علم و صنعت ترقی کرد لیکن، انسان چنان در برابر صنعت مسکین و خوار شد که کمال خود
اصالت بشر) به نوعی در زمرة ) « مذهب امانیسم » غرب، به دلیل شراکت در « پرسشگران » ، را تشبه به ماشین میپندارد. به هر روي
به حساب میآیند و هر یک وجهی از تفکر و فرهنگ غرب را در خود متجلی ساختهاند و لذا انکارشان جز به اثبات « مظاهر غرب »
در آنها جاي ندارد و انتظار انقلاب بزرگی را « ستیز با غرب » ماهیت غرب نمیانجامد. شاید از همین روست که به هیچ روي
تاریخ غربی را خوش نمیدارند قابل احترامند. دستکم، « سرانجام » و « طرح ماهیت » نمیکشند. با این همه در نسبت با کسانی که
متوجه تزلزل و فروپاشی ناگزیر آن میشوند. هرچند خود و آرائشان جلوهاي از جلوات فلسفی و سیاسی و ایدئولوژیک تفکر غربی
که تنها در یک مورد باعث هفتاد سال « ایدئولوژيها » است و جز به نزاعها و دعواهاي عارضی درون غرب نمیانجامد. نزاع
شد، نمونهاي از این نوع دعواهاي عارضی است. دو جریان « جنگ سرد » درگیري میان دو اردوگاه شرق و غرب و حادثۀ
ایدئولوژیک با مبنا و مبدأ نظري ثابت (غربی) که باعث نابودي هزاران انسان و انهدام بخش غیرقابل شماري از سرمایههاي مادي
شد. فروپاشی اردوگاه شرق، در خود و با خود، اثبات اصالت و حقانیت و ماهیت تفکر جاري در اردوگاه غرب را نداشت بلکه، به
منزلۀ فروپاشی دیوار شرقی عمارتی بود که پوسیدگی از تمامی کنگرهها و برج و باروي آن فریاد میکشید: نشانهاي براي پایان. به
صفحه 39 از 60
وقتی میگوییم تاریخ غرب به سر آمده، یعنی عمر تفکر و عمل تاریخ غربی با همۀ جلوات فلسفی، سیاسی » ، قول استاد رضا داوري
« ماهیت » با طرح « پایان » اعلام این «. و ایدئولوژیک آن سر آمده چون جملگی جلوات غرباند. ضرورتاً بدان وابستهاند و تالی آنند
وجهی از مناسبات و پوست انداختن غرب نیست. به « پایان صورت » به منزلۀ « پایان » آن همراه است چون، این « انکار » این تاریخ و
غرب مورد « ماهیت خودبنیادي » . قول شاعر، خانه از پايبست ویران است و نقشبندي ایوان و صورت بیرونی هم کارسازي نمیکند
رسیدن عمر آن اعلام میگردد، حتی اگر صورت بیرونی غوغاي تکنولوژي ماشین کسان زیادي را « پایان » انکار واقع شده و به
فریب بدهد و عاشقان مدرنیته را خوش نیاید. تداوم صورت سازمانهاي اجتماعی و صنعتی و حتی سیاسی به مثابۀ رشد ناخن و
موي و پیکر مردهاي است که زنده مینماید. مفارقت روح، دیر یا زود فروپاشی و گسست جملۀ اعضا را سبب خواهد شد. به این
گفته بود: اگر خدایی وجود میداشت، چگونه براي ،« نیچه » شدیم. روزگاري « بحران در تاریخ غرب » دلیل در ابتداي رساله متذکر
من قابل تحمل میبود که خدا نباشم بنابراین خدایان وجود ندارند... هر آنچه باعث تحقیر غرور من شود، باید به باطل بودنش
گرفته و از « منصب خدایی » حکم کرد. 10 در این قول نیچه همۀ تاریخ غرب و باطن آن جلوه میکند. تاریخی که در آن، انسان
به منزلۀ پایین کشیده شدن « پایان این تاریخ » . روي حسد و غرور، بطلان آنچه را که باعث نادیده گرفتنش میشود اعلام میکند
انسان از مقامی است که غصب کرده؛ ظهور تحقیر و حقارت تام او. و این امري ناگزیر بود که دیر یا زود حادث میشد. انقلاب و
چون خورشید سر بر آورد. « خداي حقیقی » ضد انقلاب در این پایان، آغازي نیز نهفته بود. تولدي ناگزیر و تاریخی جدید که به نام
البته قبول و پذیرش آن براي غرب، دستکم مستکبرین مست و بیخود از بادة قدرت اولاد یهود ممکن .« ولوکره المشرکون »
کردند. در حقیقت، در « تحریف این پایان و تعبیر آن به نفع خود » سعی در « قدرت » نبود. از این رو، به مدد نظریهسازان حامی
ضد انقلاب، لشکر سیاستبازان و ایدئولوژيپردازان عصر پایان را پیشاپیش سربازان و ارابههاي جنگی « انقلابی بزرگ » آستانۀ
اندیشمند « برنارد لویس » براي متوقف کردن این انقلاب و کند کردن روند آن روانه کرد. شاید این قشونکشی در درك این سخن
غربی و نویسندة کتاب: خاورمیانه دوهزار سال تاریخ از ظهور مسیحیت تا امروز 11 بود که گفته بود: اروپا در پایان قرن میلادي
نیست و شاید بیش از آن که متذکر سرآمدن این تاریخ « انقلاب » جاري اسلامی خواهد بود. 12 برنارد لویس، خود متوجه این
تحلیلگر سیاسی آمریکا نیز « توماس فردمن » غرب باشد متوجه بیداري اسلامی در شرق و رشد آن در خاورمیانه باشد. چنان که
چون برنارد لویس گفته بود: اسلام بزرگترین دشمن غرب است و جنگ با این دشمن تنها با ارتش ممکن نیست. بلکه باید در
مدارس، کلیساها، مساجد و معابد به رویارویی با آن پرداخت. دستکم دو دسته متوجه این انقلاب شده بودند؛ دستۀ اول، جماعتی
را متذکر بودند و از همین رو در بین خود از « پایان تاریخ » و « فصل انقلاب » که به صرافت طبع و از روي سلامت، فرا رسیدن
نزدیکی فصل ظهور منجی موعود در آخرالزمان گفتوگو میکردند و میکنند، و دستۀ دوم، جماعتی که لرزش کرسیهاي قدرت
معارضه » گذاشتهاند و جماعت دوم بنا را بر « همدلی و همراهی » را در زیر پاي خود احساس میکردند. از این رو، جماعت اول بناي
را فراهم آوردهاند با همۀ قوا خود را مهیاي مقابله به امید به « تبلیغاتی، اقتصادي و نظامی » و از آنجا که همۀ اسباب .« و سرکشی
آلمانی، متولد بادکنبرگ، نویسندة کتاب O.Spengler . عقب راندن این تاریخ با قبیله انقلابیون ساختند. پینوشتها: 1
.Arnold Joseph Toybee. 4 .3 . انحطاط غرب. 2. مورخ و تاریخ، ترجمه حسن کامشاد، تهران، خوارزمی، 1370 ، ص 44
.6 . 5. نقد فلسفه تاریخ آرنولد توینبی، ترجمه علی کشتگر تبریز، نشر احیا، ص 38 ؛ مورخ و تاریخ، ص 323 . همان، ص 322
بارنز و بکر، تاریخ اندیشۀ اجتماعی، ص 57 .P. A. Sorokin. 9 .8 . 7. همان، 354 . مطهري، مرتضی، فلسفه تاریخ، صص 230 139
11 . ترجمۀ حسن کامشاد، نشر نی. 12 . مجلۀ بازتاب اندیشه، خرداد . 10 . برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، ص 1022 ، ح 2 . و 249
. 80 ، ص 193
امام زمان (ع) صاحب شب قدر
صفحه 40 از 60
مریم صمصام شریعت چنانکه از آیات سورة قدر بر میآید، در هر سال شبی است که ارزش و قدر و فضیلت آن از هزار ماه برتر
است. در این شب فرشتگان به همراه بزرگ خویش روح فرود میآیند و هر امر، فرمان و تقدیري را که از سوي خدا معین شده
است، به نزد ولی مطلق زمان میآورند و به او تسلیم میکنند. این واقعیت همواره بوده است و خواهد بود. این شب در روزگار
پیامبر اکرم(ص) بوده است و پس از ایشان نیز این شب صاحبانی دارد. 1 امام جواد(ع) در بیان حقایق شب قدر فرمودهاند: خداوند
متعال شب قدر را در ابتداي آفرینش دنیا آفرید همچنین در آن شب نخستین پیامبر و نخستین وحی را آفرید. در قضاي الهی چنان
گذشت که در هر سال شبی باشد که در آن شب تفصیل امور و مقدرات یک سال فرود آید. بیشک پیامبران با شب قدر در
وجود داشته باشد؛ زیرا زمین از نخستین روز خلقت خود تا لحظۀ فناي آن « حجت خدا » ارتباط بودهاند و پس از ایشان نیز باید
بیحجت نخواهد بود. خداوند در شب قدر مقدرات را به نزد آن کس که بخواهد (وصی و حجت) فرو میفرستد. به خدا سوگند
روح و ملائکه در شب قدر بر آدم نازل شدند و مقدرات امور را نزد او آوردند، و حضرت آدم درنگذشت مگر این که براي خود
وصی و جانشین تعیین کرد. بر هر یک از پیامبرانی که بعد از آدم آمدند نیز در شب قدر امر خداوند نازل میشد و هر پیامبري این
مرتبت را به وصی خویش میسپرد. 2 قرآن در شب قدر قرآن یک بار در شب قدر بر قلب پیامبر(ص) نازل شد و بار دیگر در طول
بیست و سه سال بر زبان او جاري شد. پس از گذشت سالها از آن ایام در دوران ما نیز هر سال در شب قدر تفسیر آیات مربوط به
یک سال بر حضرت صاحبالامر(ع) نازل میشود. یعنی در آن شب تفصیل مجملات قرآن و تأویل متشابهات آن و قیود اطلاقات و
تمییز محکم از متشابه آن بر امام وقت نازل میگردد. بنابراین میفرمایند: اگر شب قدر را بردارند، قرآن را نیز برمیدارند. پس اگر
شب قدر نباشد، احکامی از قرآن که دربارة قضایاي جدید است نازل نخواهد شد. این عدل نزول بیتردید معلولِ نبودن شخصی
است که احکام بر او فرود آید. اگر چنین شخصی وجود نداشته باشد قرآنی نیز نخواهد بود؛ زیرا قرآن و صاحبالامر همگام و
همراهند و از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر پیامبر اکرم(ص) وارد شوند. امام جواد(ع) در تعلیمی گرانقدر و معرفتآمیز
استدلال کنید تا پیروز شوید. به خدا سوگند این سوره پس از « انّا انزلناه » میفرمایند: اي پیروان تشیّع با مخالفان امامت به سورة
درگذشت پیامبر(ص)، حجت خداي متعال بر خلق است. این سوره نقطۀ اوج دین شماست. این سوره نشانۀ ابعاد علم ماست.
آمده، استدلال کنید! این سوره (و این مقام) پس از « انّا انزلناه فی لیلۀ مبارکۀ » حم دخان که در آن آیۀ » شیعیان! همچنین به سورة
رسولالله(ص) مخصوص ولی امر (حجت خدا) در هر زمان است. 4 بنابر این روایات، تا جهان هست شب قدر هست و تا شب قدر
هم هست حجت خدا هست که صاحب شب قدر و حامل علم قرآن است. در شبهاي قدر چقدر آن خیمه دیدنی است و آن مظهر
جمال و جمیل زیارت کردنی، و آن محدوده و فضا که پیوسته جاي آمد و شد فرشتگان است تماشایی. به درستی که مردم در آن
شب به نماز و دعا و سؤال اشتغال دارند ولی صاحب این امر(ع) در کار دیگري است. فرشتگان بر او نازل میشوند و امور سال را بر
او عرضه میدارند، از غروب خورشید تا طلوع آن. پیوسته براي او در آن شب تا طلوع فجر سلام است. چه شود که مطلع الفجر
سورة قدر که فرج آن بزرگوار است فرا رسد و چنین نویدي گوش دل را صفا بخشد. پینوشتها: 1. کلینی، اصول کافی، کتاب
4. کلینی، همان. . 3. تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 62 . الحجۀ. 2. همان، ج 1، ص 366
هالیوود و فرجام جهان- 3
ابوالحسن علوي طباطبایی مسئلۀ پایان کار دنیا بر اثر نابودي کرة زمین و از میان رفتن حیات از همان دوران در فیلمهاي سینمایی و
در گونۀ علمی تخیلی مطرح بود و تا اواخر سالهاي دهۀ 1970 این مسئله ناشی از پرداختن به دانش و فناوري انرژي هستهاي و
استفاده از بمب اتم بود که در نهایت امري خطرناك و نابودکننده محسوب میشد و به جز کشورهاي بسیار پیشرفته و شاخص
صفحه 41 از 60
(منظور آمریکا و تاحدي هم انگلستان و فرانسه) ، هیچ کشوري را براي پیگیري این مسائل مجاز نمیدانست. پایان دنیا یا تهدید به
این رویداد براي بشر همواره مسئلهاي هولناك به صورت تصویري یا مکتوب مطرح شده است. و براي فیلمسازان تا سالهاي اواخر
دهۀ 1970 مسئلهاي پیچیده و با نگرشهاي متفاوت بوده است. بعضیها آن را به خاطر دخالت یک پیشوا یا برگزیدة دینی براي
نجات بشر یا نفوذ بر انسانها نگریستهاند که در داستان جنبۀ نشانهها و علایم الهی بوده است، و گروهی از فیلمسازان نیز این رویداد
را امري محتمل دانستهاند و با کمک تمهیدات ویژه و فیلمهاي مستندي که از مصائب طبیعی گرفته شده بود فیلمی را با
درونمایهاي جذاب ارائه کردهاند. از همان سالها سینماي علمی تخیلی به مسائل مذهبی و الهی نیز نگاهی ویژه داشت. پایان دنیا
در این فیلمها گاهی به واسطۀ وجود هیولاهاي ساختۀ دست بشر، در افتادن انسان با طبیعت، انفجارهاي اتمی شدید، کشف مناطق
ناشناخته و مسائل نظیر آن بود. گاهی ریشۀ مصیبت پایان یافتن دنیا به خارج از زمین مربوط میشد ولی چنانچه اشاره شد در بعضی
فیلمها گاهی مشیت الهی بر آن قرار میگرفت که کرة زمین به طور کامل در معرض نابودي قرار گرفته و گاهی هم در لحظۀ آخر
نجات مییافت. در اکثر فیلمهاي علمی تخیلی، پایان دنیا و داوري نهایی یا روز قیامت عباراتی مترادف یکدیگر بودند. نخستین
« کشتی نوح » ژرمن دولاك 1920 ) دیده میشود. فیلمهاي مذهبی مانند ) « مرگ خورشید » استفاده از این درونمایه در فیلم تجربی
(مایکل کورتیز 1929 ) و فیلمهاي مذهبی بعدي به صورت مستقیم و غیرمستقیم حضور خداوند را در زندگی بشر ارائه دادند. در
جبرییل » سالهاي دهههاي 1930 و 1940 در سینماي آمریکا گاهی حضور پیدا و ناپیداي ذات الهی را شاهد هستیم که مثلًا در فیلم
1933 ) جبرئیل به کمک رئیسجمهور آمریکا میشتابد و مسائل مملکت را حل و فصل میکند و در فیلم ) « بر فراز کاخ سفید
1949 ) خداوند به کمک انسان آمده و زندگیاش را تغییر میدهد. دهۀ پنجاه دهۀ 1950 با نوعی ) « صداي بعدي که میشنوید »
تضاد در مسائل اجتماعی ایالات متحده آغاز شد. در حالی که همۀ کشورهاي غربی صلح را مطرح میکردند جنگ کره آغاز شد
و به مدت 3 سال ادامه یافت. از یک طرف براي اقشاري از اجتماع ثروت و امکانات فراوانی وجود داشت و از سوي دیگر فقر و
محرومیت بیداد میکرد. همه به بیان آزادي میپرداختند در حالی که تبعیض نژادي عدهاي زیاد را به ستوه آورده بود و در حالی
که آرامش نسبی بر همه جا حاکم بود ولی ترس از جنگ اتمی، آن هم از سوي شوروي سابق مردم را به شدت تحت تأثیر قرار
داده بود. در دبستانها یا دبیرستانها درساعاتی معین کودکان و نوجوانان مقابله با بمباران اتمی را تمرین میکردند. آنها به زیر میز
یا نیمکت پناه میبردند و در فضاي باز از کف زمین و کنار ساختمانها استفاده میکردند. در آن سالها که در واقع آغاز جنگ
سرد بین دو ابر قدرت شرق و غرب به شمار میرفت، جامعه آمریکا و اروپا دستخوش مسائل جدیدي مانند جنبش حقوق
شهروندان، زندگی در اطراف شهرها، نسل جدید جوانان سرکش و موسیقی پاپ ویژه آنها، فرهنگ اشتراکی، رقص راك اندرول
و ظهور تلویزیون شده بود و اینها همه علائم دهۀ پنجاه بودند. پس از پایان جنگ جهانی دوم آمریکا و شوروي نسبت به هم
مظنون شدند و در واقع از هم میترسیدند. هر یک از آنها دربارة پیشرفت آیندة دنیا عقاید مخصوصی داشتند. رهبران کمونیست
ظاهراً مبارزات طبقاتی و اصل برابري تمام انسانها سهیم بودن در مالکیت و عدم تمرکز قدرت در حکومت مرکزي را دنبال
میکردند و میخواستند که انقلاب و نظام کمونیستی همهجاگیر شود. در حالی که آمریکاییان که پیرو نظام سرمایهداري بودند،
کشورهاي کمونیستی را زندان بزرگی میدانستند و هدف آنها جلوگیري از گسترش کمونیسم بود. آنها از حملۀ دیگري واهمه
داشتند و همین، طرز تفکر جنگ سرد را به وجود آورد. ارتش آمریکا به بهانۀ جلوگیري از پیشرويهاي روسیه در اروپاي غربی
ماندگار شد. آمریکا ثروتمندترین قدرت جهانی بود و میتوانست سلاح و لشکر براي دفاع از کشورهاي اروپاي غربی در اختیار
آنها بگذارد و مهمتر از همۀ آنها تنها کشوري بود که قويترین سلاح شناخته شده یعنی بمب اتم را در اختیار داشت. گرچه
روسیۀ شوروي سربازان بیشتري در اختیار داشت ولی هیچگاه جرأت حمله به خود نمیداد چون آمریکا مدعی بود که میتواند تمام
رئیسجمهور آمریکا نیز کمونیسم را نیروي اهریمنی « هاري ترومن » . شهرهاي روسیه را به وسیلۀ این بمب با خاك یکسان کند
صفحه 42 از 60
« مردم آزاد جهان » میدانست که قادر بود آزادي فردي را سرکوب کند. او در سخنرانیهایش به مردم قول میداد که در همه جا از
حمایت کند و این خود یک شگرد سیاسی آمریکا به شمار میرفت. طرح مارشال نیز که توسط وزیر خارجۀ آمریکا اعلام شد، نیز
همچون کمربندي تعدادي کشور غیرکمونیستی را که جزء پرده آهنین کمونیسم نبودند، در برگرفت بعد هم ناتو یا پیمان آتلانتیک
شمالی را تشکیل دادند که مرکز آن فرانسه بود. قبل از سال 1951 جنگ کره پیش آمد که آمریکا به نفع کرة جنوبی در برابر کرة
شمالی ظاهراً براي جلوگیري از تسلط کامل کمونیستها بر تمام خاك کره به عنوان نیروهاي سازمان ملل وارد جنگ شد و حتی تا
مرز چین پیش رفت. فرماندة آمریکایی نیروهاي سازمان ملل که ژنرال مک آرتور قهرمان جنگ جهانی دوم بود قصد داشت
پایگاههاي جنگی چین را در منچوري بمباران کند. اوضاع بسیار بحرانی شد و مجدداً بحث درگیري با شوروي و استفاده از بمب
ژنرال مک آرتور را اخراج کردند و مذاکرات صلح در سال 1952 آغاز شد. آمریکاییها « ترومن » اتم مطرح شد اما به دستور
توانستند از جنگ سرد آسیا، براي خود کشورهاي دوست به دست آورند و در برابر گسترش کمونیسم از منطقه دفاع کنند به این
اطلاق شد و آمریکاییها با کشورهاي خاورمیانه در این مورد متحد شدند. « سیتو » اتحاد عنوان سازمان پیمان جنوب شرقی آسیا یا
منظور اصلی آن بود که دور مرزهاي جنوبی شوروي یک سلسله پایگاههاي نظامی ساخته شود تا از گسترش کمونیسم به جنوب
جلوگیري کنند و از مخازن نفت که مورد نیاز کشورهاي غربی بود، حفاظت کنند. سینماي علمی تخیلی در دهۀ 1950 سینماي
علمی تخیلی در دهۀ 1950 از رونق خاصی برخوردار بود. این گونۀ سینمایی که از ابتداي پیدایش سینما ساخته میشد به دلیل
هزینۀ اندك و تمهیدات سینمایی ارزان تا سالهاي 1970 فیلمهاي درجه دوم سینما یا فیلمهاي رتبۀ (ب) محسوب میشد و
تهیهکنندگان براي تولید آنها بر یکدیگر پیشدستی میکردند. این فیلمها در سالهاي دهۀ 1950 چند مضمون ثابت را دنبال
در جنگ جهانی دوم، امکان « ورنر فن براون » میکرد: یکی مسافرت فضایی بود که در دنیاي واقعی با موشک ساخته شده توسط
آن ایجاد گردید. دومین مضمون به رسمیت شناختن اهمیت انسان در جهان، و بالاخره پایان کار دنیا و نابودي دنیا در صورتی که
بشر به طریقی از جمله آزمایشهاي اتمی، در تخریب آن بکوشد. البته قضیۀ مککارتیسم و جنگ سرد بین شرق و غرب هم در
این گونۀ سینمایی تأثیر خود را باقی گذاشته بود. ترس از بمباران به وسیلۀ شورويها دائماً به عنوان یک اهرم تهدیدکننده از طریق
مطبوعات، رادیو و اختراع جدید آن سالها یعنی تلویزیون تکرار میشد. فیلمهاي علمی تخیلی نیز با داستانهایی از حملۀ
1952 ) یک دانشمند ) « مریخ، سیارة سرخ » بیگانگانی فضایی به کرة زمین فضاي جامعه را دچار وحشت میکردند. در فیلمی به نام
با تحقیقات خود به کشف جامعه متمدن و پیشرفتهاي بر روي کرة مریخ نائل میشود. و پی میبرد این سیاره به وسیله شخص
خداوند اداره میشود. ضمناً در این فیلم میبینیم که کرة زمین به خاطر نوعی تجدید حیات مذهبی از میان رفته است و مردم
شوروي دولت کمونیست و ملحد خود را سرنگون ساختهاند. ولی چنانچه اشاره شد درونمایه اصلی فیلمهاي علمی تخیلی در آن
دوره یکی پایان کار دنیا و دیگري فاجعۀ انفجار بمب اتم بود. ارائۀ تصویري از آینده با شکلی داستانی و جذاب از آینده یکی از
شگردهاي غرب به ویژه آمریکاست. آنها با استفاده از عناصر تخیل و هیجان و شگفتی میخواهند به خواننده و تماشاگر بقبولانند
که آینده آنگونه که آنها ترسیم میکنند، خواهد بود. در کلیۀ آثار مکتوب یا تصویري علمی تخیلی همواره گفته میشود که
علم و فنآوري در آینده به چنان پیشرفتهاي حیرتانگیزي میرسد که میتواند به همه چیز مسلط شود. در این راه معارضه و
مبارزه با انسانها مسئلهاي حل شده است. آنها همواره گفتهاند که بشر غربی سفید پوست در آینده یکی با عوامل طبیعی و دیگري
با مواد و ماشینهایی که خود ساخته است مبارزه کرده و درگیر خواهد شد. طرح و تبلیغات فراوان دربارة جنگ جهانی آینده، خطر
بمباران هستهاي، انفجار جمعیت، فاجعۀ گرسنگی، آلودگی محیط زیست و بیماريهاي همهگیر و مهلک، در واقع صرفاً براي
ترساندن بشر و تحمیل راهحلهاي از پیش ساخته و محکم کردن بندهاي بندگی و اسارت است. یکی از بحثهاي فرآیند ساختن
دنیاي جدید از نظر نویسندگان علمی تخیلی، آن بوده که ابتدا باید از شرّ دنیاي قدیم خلاص شد و سپس دنیاي جدید را به وجود
صفحه 43 از 60
آورد. بنابراین از ابتدا تلاش میشد تا از طریق داستانپردازي به خلق فاجعههاي مختلف در ناپایداري منظومۀ شمسی، لکههاي سرخ
بر روي سیارة مشتري، بازگشت کرة زمین به عصر یخبندان (مانند کتاب دنیا در زمستان، اثر جان کریستوفر) گازهاي سمی در فضا،
و پرتاب سنگهاي آسمانی رادیواکتیویته از نقطۀ نامعلوم به سوي زمین با هدف ایجاد بلاهاي زمینی، آزمایشهاي مخرب،
ناهنجاريهاي زیستمحیطی و بالاخره جنگهاي هستهاي ایجاد گردد و بعد تنها اندیشه و فنآروي نجاتدهنده از سوي انسان
سفیدپوست غربی ارائه گردد. پرداختن به نابودي دنیا و بازسازي آن ریشه در سالهاي قبل دارد. یکی از باشکوهترین فیلمهاي
به تهیهکنندگی الکساندر کوردا است که در سال 1936 با اقتباس از کتابی به « چیزهاي آینده » علمی تخیلی در دهۀ 1930 فیلم
در انگلستان ساخته شده « ویلیام کامرون منزیز » نویسنده معروف رمانهاي علمی تخیلی توسط « هربرت جرج ولز » همین نام نوشته
است. این فیلم در واقع نوعی پیشبینی آینده محسوب میشود. هزینه این فیلم اروپایی یک و نیم میلیون دلار بود که در آن زمان
رقم بسیار بالایی محسوب میشد. داستان فیلم از این قرار است که در ایام کریسمس سال 1940 جنگ جهانی دیگري آغاز میشود
نیز به خدمت احضار میشود. جنگ سالها « جان » را بمباران و ویران میکنند. خلبان به نام « اوري تاون » و به زودي هواپیماها شهر
ادامه مییابد. از سال 1966 بیماري مهلکی شیوع پیدا میکند و چهار سال بعد نیمی از سکنۀ زمین تلف میشوند. سپس ویرانههاي
شهر زیر سلطۀ مرد خبیثی معروف به رئیس قرار میگیرد که گهگاه مردان تحت فرمانش را براي شکار معدود بازماندگان به تپههاي
اطراف شهر میفرستد و امیدوار است که روزي ناوگان هواپیماهاي از کار افتادة در اختیارش را به پرواز درآورد و به سرزمینهاي
نفتخیز دست پیدا کند. روزي هواپیماي عجیبی فرود میآید و نمایندة تشکیلاتی از دانشمندان و مهندسان از آن پیاده میشود.
آنها در نظر دارند جنگ را پایان داده و تمدنی نوین بر پایۀ فنآروي برپا کنند اما رئیس دستور میدهد آن را زندانی کنند و
بلافاصله نیروي هوایی تشکیلات با بمبهاي گاز صلح سر میرسند و ماجرا همچنان ادامه مییابد. در این فیلم که حدوداً دو دهه
قبل از دهه 1950 ساخته شده فروپاشی جامعه و نتایج حاصله از آن تعریف میشود. رئیس بر اثر استعمال زیاد گاز صلح کشته
میشود و فرد جدیدي که نمایندة دانشمندان است جاي او را میگیرد و پس از او نیز دیکتاتور دیگري معرفی میشود. در فیلم
یک بمب اتمی در سالهاي آینده دنیا را به نابودي میکشاند. در این میان تنها پنج نفر « آرك اوبولر » 1951 ) به کارگردانی ) « پنج »
از ساکنان کرة زمین زنده مانده و تمامی موجودات دنیا سوخته و نابود میشوند ولی میبینیم که حتی این جامعۀ کوچک انسانی به
خاطر حفظ بقاي خود و دیگران نمیتواند پایدار بماند. در میان افراد بیاعتمادي، تعصب نژادي، حسادت و ویژگیهاي ناشایست
دیگري وجود دارد. در پایان داستان تنها یک زن و مرد زنده میمانند. این فیلم در آن زمان تأثیر ناراحتیهاي روانی ناشی از
نابودي محیط زیست به دلیل بروز یک فاجعۀ اتمی و ایجاد زندگی دوباره را از بعد روانشناسی بررسی میکند ولی ضمناً
میخواهد بگوید که دست به کار شدن کشورهاي مختلف در تولید سلاحهاي هستهاي موجب بروز چنین فجایعی شده است. در
و « فیلیپ وایلی » 1951 رودولف ماته) که از رمانی علمی تخیلی به همین نام نوشته ) « وقتی دنیاها با هم تصادف میکنند » فیلم
اقتباس شده است، داستان فیلم از آنجا آغاز میشود که ستارهشناسان کشورهاي مختلف حرکات مشکوك و « ادوین پالمر »
اسرارآمیزي را در میان ستارگان آسمان مشاهده میکنند. به خلبان جوانی مأموریت داده میشود که تعدادي عکس از پایگاهی در
آفریقاي جنوبی تا مرکز ستارهشناسی آمریکا حمل کند. وي طی این پرواز متوجه میشود که یک ستارة سرگردان به زودي با کرة
زمین برخورد کرده و آن را نابود خواهد ساخت. تنها امید افراد بشر آن است که گروهی از دانشمندان بتوانند در یک ماهواره
مربوط به آن سیاره که بیخطر بوده و شرایط زیستمحیطی مانند کرة زمین را داراست، فرود بیایند. انتخاب افراد و آماده شدن
هواپیماي مخصوص بیشتر زمان فیلم را در بر میگیرد. در اینجا نیز تبعیض نژادي، فرماندهی سفیدپوست غربی، و رهبري قهرمان
آمریکایی به شدت بر داستان فیلم حاکم است، در حالی که تقریباً نیمی از نمایندگان کشورها و نژادهاي مختلف جزء مسافران
هواپیما هستند. این هواپیما در واقع حکم کشتی نوح را دارد و از هر موجود زندهاي یک زوج انتخاب میشود تا با آن همسفر
صفحه 44 از 60
باشد. ولی در هر حال همه باید بپذیرند که تحت سرپرستی یک فرمانده آمریکایی هستند. فیلم معروف دیگري در سال 1951 به
کارگردانی رابرت وایز ساخته میشود که در حال حاضر جزو کلاسیکهاي سینماي علمی تخیلی محسوب میگردد. این فیلم با
در تاریخ سینما به دلیل مضامین صلحطلب و ضد آزمایشهاي هستهاياش شهرت زیادي « روزي که زمین از حرکت ایستاد » عنوان
یافت. بر اساس داستان فیلم یک فدراسیون سیارهاي، نمایندهاي را به همراه روبات بزرگی به زمین میفرستد تا به مردم زمین دربارة
آزمایشهاي هستهاي ویرانگرشان هشدار دهند. سرباز آمریکایی به وحشت میافتد و به طرف نمایندة مذکور شلیک میکند.
روبات تعدادي از سربازان را میکشد ولی نمایندة فدراسیون مانع از آن میشود که وي، زمین را نابود کند. نماینده که زخمی شده
است از بیمارستان نظامی گریخته و در خانۀ اجارهاي زنی پناه میگیرد. در آنجا به تدریج متوجه میشود که تمام مردم زمین
بدکردار نیستند. به هر حال چون نمیتواند با دولتهاي زمینی ارتباط برقرار کند با متوقف کردن گردش زمین، قدرتش را به آنها
ثابت میکند. قهرمان داستان در واقع یک موجود برتر فضایی با هوش فوقالعاده است او مأموریت دارد اهالی کرة زمین را به
اخلاق سیاسی و همزیستی مسالمتآمیز دعوت کند. او از قدرت فوقالعادهاي نیز برخوردار است مثلًا نیروي برق را در کرة زمین
میتواند متوقف کند. ولی قدرت اصلی او آن است که سبب شود سیاستمداران و قدرتمندان از درگیري هستهاي بپرهیزند و موجب
نابودي مردم و کرة زمین نشوند و حتی در صحنهاي از فیلم اشاره به مشورت با بزرگترها دارد و در اینجا مردي موسفید را که
1952 آلفرد ئی.گرین) ) « حمله به ایالات متحده آمریکا » آمریکایی است، نشان میدهد و او را مظهر اندیشه و درایت میداند. فیلم
در خصوص بازماندگان فاجعهاي اتمی صحبت میکند. این اثر، فیلمی است سیاسی و « پنج » از جمله فیلمهایی است که مانند فیلم
هدفمند که آغازداستان آن از گفتوگوي میان گروهی از اقشار مختلف در خصوص جنگ سرد آغاز میشود. بحث آنها به آنجا
میکشد که اگر قرار باشد یک حملۀ اتمی از سوي اتحاد جماهیر شوروي سابق به ایالات متحده صورت پذیرد چه باید کرد. هر
یک از آنها طرح و برنامهاي دارند و تصمیم میگیرند تا با یکدیگر حرکت کنند و متحد باشند. ولی جاسوسان شوروي همهچیز را
متوجه شده و براي نابودي آنها توطئهاي طراحی میکنند. هر یک از این افراد طی حادثهاي در معرض خطر قرار گرفته و بعضی از
آنها کشته میشوند ولی بعد آشکار میشود که همه اینها به واسطه تأثیرات هیپنوتیزم بوده و قرار نیست حملهاي صورت بگیرد
ولی مردم، با هم متحد شده، سعی میکنند براي هر جنگی در آینده آماده شوند. آنها با به کار انداختن کارخانجات اسلحه و
مهماتسازي، جمعآوري امکانات و مراجعه به مراکز انتقال خون براي نبرد با دشمن آماده میشوند. این فیلم به وضوح میخواهد
وحشتی فراگیر را از احتمال حملۀ اتمی شوروي (سابق) به آمریکا، ایجاد کند. هرچند هدف اصلی آن است که یک زمینۀ داخلی را
براي افزایش بودجههاي نظامی، بالابردن توان ارتش و انبار کردن اسلحه و مهمات و مهمتر از همه آمادگی براي استفاده از سلاح
هستهاي براي دولت آمریکا هموار گرداند. وگرنه در آن سالها، شوروي سابق حتی اندیشه حملۀ اتمی به ایالات متحده را نیز در
1952 ) که داستان آن در شهر نیویورك در سال 3000 میلادي اتفاق میافتد، ) « زنان اسیر » سر نداشت. در فیلم دیگري به نام
ملاحظه میکنیم که فاجعۀ اتمی موجب تغییر شکل موجودات زنده و تبدیل آنها به هیولاهایی دهشتناك شده و آنها به زنان
جوان و دختران حمله میکنند. این فیلم در واقع نوعی سرگرمی هیجانآور ویژة جوانان محسوب میشود و قالب طنزآمیزش آن را
فیلمی سطحی و غیرجدي نشان میدهد.
فلسفه فراماسونري
هارون یحیی باران خردمند تاکنون دریافتیم که خاستگاه فراماسونري اصول اعتقادي الحادي است. مفاهیم و علائم پنهان آن، این
مورخ آمریکایی ،« مایکل هاوارد » . موضوع را مورد تأیید قرار میدهند. به همین سبب اصول آن با مذاهب توحیدي در تعارض است
در نوشته محرمانهاي که مخصوص ماسونهاي عالیرتبه است مینویسد: چرا مسیحیت منتقد فراماسونري است؟ پاسخ این سؤال در
صفحه 45 از 60
فراماسونري نهفته است. اگر این رموز در دسترس عموم قرار گیرد براي کسانی که از فلسفۀ آن مطلع نیستند قابل درك « رموز »
نخواهد بود. در حقیقت احتمال اینکه بسیاري از اعضاي لژها نیز معناي رموز را درك کنند، پایین است. در محفل درونی
فراماسونري، درمیان کسانی که به درجات بالاي سازمان رسیدهاند، ماسونهایی وجود دارند که خود را وارثان سنت کهن و متعلق
به دوران پیش از میلاد میدانند که از اعصار پیشین به تواتر به آنها منتقل شده است. 1 ماسونهاي عالیرتبه دانش خاص خود را از
در این باره مینویسد: بعضی ماسونها گمان میکنند فراماسونري « نکدت اجران » ، سایر اعضا مخفی نگه میدارند. ماسون اعظم
نوعی سازمان نیمهمذهبی نیمهخیریه است که در آن میتوانند ارتباطات اجتماعی پسندیده داشته باشند و لذت ببرند. عدهاي دیگر
فکر میکنند هدف فراماسونري این است که انسانهاي خوب را خوبتر کند. باز عدهاي گمان میکنند فراماسونري محل
شخصیتسازي است. به طور خلاصه کسانی که با نحوه خواندن و نوشتن زبان خاص ما آشنا نیستند، معناي نمادها و تماثیل را به
این شکل درك میکنند. فراماسونري و اهداف آن براي آن عده اندکی از ماسونها که قادرند عمیقاً در آن وارد شوند کاملًا
متفاوت است. فراماسونري یعنی دانش فاش شده، آغاز و تولد دوباره؛ یعنی واگذاردن راه و رسم زندگی کهنه و ورود به یک
زندگی جدید باشکوهتر و اصیلتر ... در پس رمزگرایی ساده و ابتدایی فراماسونري، دستهاي مکاشفات قرار دارند که به ما کمک
میکنند به زندگی روحانی و عالی دست یابیم و به رموز هستی خود پی ببریم. بنابراین در این زندگی روحانی، دستیابی به
روشنگري ماسونی امکانپذیر میشود. تنها در این صورت است که میتوان به طبیعت و شرایط رشد و تکامل در آن پی برد. 2 به
تأکید این عبارات برخلاف آنچه ماسونهاي پایین رتبه گمان میکنند و فراماسونري را سازمانی اجتماعی و مرتبط با امور خیریه
فراماسونري یعنی کشف رموز هستی بشر. به عبارت دیگر چهرة ،« پایک » میپندارند، حقیقت به گونه دیگري است. بر مبناي نوشته
صوري فراماسونري در لباس مبدل یک سازمان اجتماعی و خیریه و براي پنهان ساختن فلسفۀ این سازمان ظاهر میشود. در حقیقت
هدف آن تحمیل نظاممند فلسفۀ خاص خود بر اعضا و همچنین جامعه است. مادهانگاري در منابع ماسونی الف) باور به ماهیت مطلق
ماده: ماسونهاي امروز همچون نیاکان خویش به جاودانگی ماده و غیرمخلوق بودن آن و اینکه موجودات زنده برحسب تصادف از
ماده بیجان به وجود آمدهاند، ایمان دارند. در نوشتههاي ماسونی میتوانیم دلایل تفصیلی بنیادهاي فلسفی مادهگرا را بیابیم.
در کتاب خود با عنوان الهاماتی از فراماسونري مینویسد: کل فضا، اتمسفر، ستارگان، همۀ موجودات زنده و « سلامی ایشینداغ »
غیرزنده از اتم ساخته شدهاند. بشر جز اجتماعِ اتفاقیِ اتمها نیست. موازنۀ جریان الکتریسیته میان اتمها، بقاي موجودات زنده را
تضمین میکند. با از میان رفتن این توازن میمیریم، به خاك بازمیگردیم و به اتمها تبدیل میشویم. یعنی ما همه از ماده و انرژي
ساخته شدهایم و به ماده و انرژي بازمیگردیم. گیاهان از اتمهاي ما استفاده میکنند و همۀ موجودات، از جمله ما انسانها از
گیاهان استفاده میکنیم. همه چیز یک ماهیت دارد، اما چون مغز ما از سایر موجودات تکامل یافتهتر است، صاحب هوشیاري و
شعور است. اگر به نتیجه روانشناسی تجربی نظر کنیم درمییابیم آزمایش سهگانه احساسات، ذهن و قوة اراده نتیجۀ کارکرد
متوازن سلولهاي قشایی مغز و هورمونهاست. ... علم اثباتگرا پذیرفته است که هیچ چیز از هیچ به وجود نیامده و هیچ چیز نابود
نمیشود. در نتیجه میتوان گفت نیازي نیست بشر نسبت به هیچ نوع قدرتی احساس قدرشناسی و تعهد کند. جهان مجموعۀ انرژي
است که نه آغازي دارد و نه پایانی. در این مجموعه همه چیز متولد میشود، نمو میکند و میمیرد، اما مجموعه هیچگاه نابود
نمیشود. تنها اشیا تغییر میکنند و تبدیل میشوند. حقیقتاً چیزي به نام مرگ و زوال وجود ندارد؛ فقط تغییر و تبدیل دائمی حاکم
است. نمیتوان چنین سؤال بزرگ و راز جهانی را به کمک قوانین علمی تشریح کرد. توضیحات غیرعلمی نیز چیزي جز توصیفات
خیالی، تعصبات و عقاید باطل نیستند. بر مبناي منطق و علم اثباتگرا، صرفنظر از جسم مادي، روحی وجود ندارد. 3 نظریات بالا
را میتوانید در کتب متفکران مادهگرایی چون مارکس، اِنگلس، لنین، پولیتزر، ساگان و مانِد بیابید. در جواب ادعاي ایشینداغ باید
نظریۀ انفجار » گفت همۀ این نظریات به کمک کشفهاي علمی صورت گرفته در نیمۀ دوم قرن بیستم باطل شدند. به عنوان نمونه
صفحه 46 از 60
قوانین » که در محافل علمی به اثبات رسیده نشان میدهد جهان میلیونها سال قبل از عدم به وجود آمد. براساس « بزرگ
ماده قابلیت سازماندهی خود را ندارد و نظم و توازن موجود در عالم برآیند یک آفرینش هوشیار و هوشمند است. « ترمودینامیک
علم زیستشناسی با نشان دادن نمونههاي شگفتآور از موجودات زنده، وجود خالقی که همه را خلق نموده اثبات میکند.
ایشینداغ چنین ادامه میدهد: میخواهم بعضی اصول و حقایق مورد تأیید فراماسونها را به اختصار بیان کنم: براساس اصول ما
حیات از یک سلول آغاز میشود و در نتیجه تغییر شکل و نمو سلول انسان به وجود میآید. ماهیت و هدف این وجود را نمیتوان
درك کرد. زندگی از آمیزش ماده و انرژي آغاز میشود و به آن خاتمه مییابد. اگر معمار بزرگ کائنات را به عنوان حقیقتی
والا، افق بیپایان خوبی و زیبایی، اوج تکامل و عالیترین مقام و کمال مطلوب انسان بپذیریم و اگر آن را مجسم نکنیم، شاید خود
را از تعصب درامان نگه داشته باشیم. 4 ایشینداغ ادامه میدهد: ماسونی که تحت تعلیم این اصول و عقاید قرار گرفته وظیفه دارد
مردم را تربیت کند ... و به نیابت از مردم و حتی بدون تمایل آنها کار خود را انجام دهد. 5 ب) انکار روح و جهان آخرت:
ماسونها در نتیجۀ عقاید ماتریالیستی خود، وجود روح و جهان آخرت را به شدت انکار میکنند. با این حال گاهی در
برمیخوریم که ممکن است متناقض به نظر « به ابدیت سپرده شد » نوشتههایشان به واژگان و اصطلاحات معنوي همچون مردهاي که
این موضوع را در « میمار سنیان » . برسد، ولی در واقع چنین نیست. چون اینگونه اشارات به جاودانگی روح همه نمادین هستند
چنین بیان میکند: ماسونها رستاخیز پس از مرگ را در افسانۀ استاد حیرام به « عالم پس از مرگ در فراماسونري » مقالهاي با عنوان
صورت نمادین میپذیرند. این رستاخیز نشان میدهد حقیقت همیشه بر تاریکی و مرگ غلبه دارد. فراماسونري به مسئلۀ روح
اهمیتی نمیدهد. در فراماسونري، رستاخیز پس از مرگ یعنی به میراث گذاردن بعضی امور مادي و معنوي به انسانها. کسانی که
توانستهاند در این زندگی کوتاه و فریبنده نام خود را جاودانه کنند، موفق شدهاند و با ماندگار ساختن نام خود به دنبال شادمان
کردن انسانها و تضمین دنیایی ماديتر بودند. هدف آنان بالا بردن انگیزههاي انسانی بوده است که بر زندگی انسانهاي زنده
مؤثرند... . انسانهایی که طی قرنها ابدیت را میطلبند، با اعمال، خدمات و اندیشههاي خود به آن میرسند و... این به زندگی
در آن هنگام، بهشت همین جا بر روي زمین برپا میشود و مردم به بهترین صورت » : آنان معنا میبخشد. چنانچه تولستوي گفت
ممکن کامیاب میشوند. 6 ایشینداغ در مقالۀ پیشین چنین نوشت: باوري وجود دارد بر این مبنا که از دو نیروي سازندة انسان: جسم
و روح جسم میمیرد اما روح باقی میماند و به جهان ارواح میرود، در آنجا به حیات خود ادامه میدهد و به فرمان خداوند در
جسم دیگري حلول میکند. این باور با مفاهیم تغییر و تبدیل مورد قبول ما سازگار نیست. نظرات فراماسونري را میتوان چنین
تشریح کرد: پس از مرگ تنها خاطرات و دستیافتهاي شما به جاي میماند. این نظریۀ فیلسوفانه و مبتنی بر اصول منطق است.
باورهاي مذهبی دربارة جاودانگی روح و رستاخیز با اصول منطق سازگار نیستند. ما اصول فکري خود را از نظامهاي فلسفی
عقلگرا گرفتهایم، در نتیجه پاسخ این سؤال را با مفاهیمی متفاوت و نه با مفاهیم مذهبی میدهیم. 7 انکار رستاخیز و جستجوي
جاودانگی اسطورهاي است که مشرکان از دیرباز به آن باور داشتهاند. به گفتۀ قرآن کریم مشرکان به گمان اینکه جاودانه زندگی
خواهند کرد براي خود قصرهاي باشکوه و محکم بنا میکنند. حضرت هود(ع) به قوم عاد هشدار داد و فرمود: آیا از خدا نمیترسید
و پرهیزکاري پیشه نمیکنید؟ من [از جانب خداوند] پیامبري امین براي شما هستم. از عدم اطاعت اوامر خداوند بپرهیزید و از من
پیروي کنید. من هیچ مزدي در برابر این مأموریت الهی از شما طلب نمیکنم، اجر و پاداش من تنها با آفریدگار جهانها و جهانیان
است. آیا شما صرفاً از سر هوس و خودنمایی در نقاط مرتفع بناهاي یادبود میسازید؟ آیا به گمان اینکه جاودانه زندگی خواهید
کرد براي خود قصرهاي باشکوه و محکم بنا میکنید؟ و آیا به روي زیردستان به شیوة ستمگران بیرحمانه دست میگشایید؟ پس
از سرپیچی از اوامر خداوند بپرهیزید و از من پیروي کنید. 8 اشتباه آن مردم ملحد ساختن ساختمانهاي فاخر نبود. مسلمانان نیز براي
هنر اهمیت قائلند و تلاش میکنند دنیا را زیبا کنند. تفاوت در مقصود دو گروه است. مسلمانان تا حدي به هنر علاقهمندند که
صفحه 47 از 60
مفاهیم زیبایی و زیباییشناختی را که خداوند به انسانها بخشیده القا کند. تناقض علمی انکار روح انکار وجود روح و این ادعا که
هوشمندي و شعور از جنس ماده است با علم نیز سازگاري ندارد. برعکس اکتشافات جدید علمی نشان میدهند نمیتوان شعور را
تا درجه ماده نزول داد و آن را برحسب کارکردهاي مغزي تشریح کرد. امروزه بسیاري از محققان متفقالنظرند که هوشیاري و
وایلدر » شعور انسان از منبعی ناشناخته و فراتر از اعصاب مغزي و مولکولها و اتمهاي سازنده آن به دست میآید. محققی به نام
پس از سالها تحقیق به این نتیجه رسید که وجود روح حقیقتی انکارناپذیر است: پس از سالها تلاش براي توضیح عملکرد « پنفیلد
ذهن تنها براساس کنشهاي مغزي، به نتیجهاي رسیدم که سادهتر (و منطقیتر) است. با درنظر گرفتن مغز و ذهن (جسم و روح) و
اینکه همیشه نمیتوان ذهن را براساس فعالیتهاي اعصاب مغز توجیه کرد ... باید بپذیرم که وجود ما از این دو عنصر اساسی ساخته
شده است. 9 مغز انسان مانند کامپیوتر فوقالعادهاي است که اطلاعات را از حواس پنجگانه دریافت و مورد پردازش قرار میدهد، اما
راجر » . است؛ یعنی نمیتواند درك کند، احساس کند یا به حواس دریافتی خود بیندیشد « خود » فاقد ادراك و شعور و دانش به
فیزیکدان برجستۀ انگلیسی در کتاب خود با عنوان ذهن جدید امپراتور مینویسد: چه چیز به انسان هویت فردي میبخشد؟ ،« پنرز
همان اتمهایی که بدنش را میسازند؟ آیا هویت او به انتخاب خاص الکترونها، پروتونها و دیگر ذرات تشکیلدهندة اتمها
بستگی دارد؟ حداقل دو دلیل براي رد این موضوع وجود دارد. در درجۀ اول در جسم مادي هر موجود زنده تغییر و تبدیل دائمی
وجود دارد. بخش وسیعی از سلولهاي زنده (از جمله سلولهاي مغز) و در واقع تمام بدن از آغاز تولد بارها و بارها جایگزین
شدهاند. دلیل دوم را از فیزیک کوانتوم میآورم: ... اگر یک الکترون از جسم انسان را جایگزین الکترونی از آجر کنیم باید
کیفیت الکترون جایگزین شده ثابت بماند و تفاوت دو الکترون قابل تشخیص باشد. همین موضوع باید در مورد پروتونها و انواع
ذرات اتمها و مولکولها صدق کند. با این حال اگر کل وجود مادي فردي را با ذرات نظیر در آجرخانهاش جابهجا کنند، ابداً هیچ
اتفاقی نمیافتد. 10 پنرز به طور واضح بیان میکند اگر همۀ اتمهاي بدن انسان را با اتمهاي آجر عوض کنند، خصوصیاتی که
انسان را زنده نگه میدارد باقی نمیمانند. آجر جان نمیگیرد. به طور خلاصه آنچه انسان را انسان میکند خصوصیات مادي
نیست؛ بلکه ویژگیهاي روحانی و نهادي مستقل از مادة این منبع را میسازد. پنرز در پایان کتاب خود توضیح میدهد: به نظر من
و با محاسبات پیچیده ظاهر شده باشد. هوشیاري پدیدهاي « تصادفی » شعور چنان بااهمیت است که نمیتوانم به سادگی باور کنم
است که وجود عینی جهان با آن شناخته میشود. 11 جواب مادهگرایان به این یافتهها چیست؟ چگونه میتوان ادعا کرد انسان با
ویژگیهایی چون بینش، احساس، افکار، حافظه و حواس، تنها با ترکیب اتفاقی اتمهاي بیجان به وجود آمده باشد. ماتریالیسم
ماسونی: خدا انگاري ماده خدا انگاري ماده و انتساب نقش آفرینش به اتمهاي بیجان ماده، فلسفه جدیدي نیست. بتپرستی از
آغازین اعصار تاریخ وجود داشته و مادهگرایان، نمونۀ نوین بتپرستان کهن هستند. نوشتههاي ماسونی آشکارا به این امر اعتراف
میکنند: براي تولید یک شیء مادي اتمها ترکیب خاصی به خود میگیرند. روح هر اتم نیروي تولیدکنندة این نظام است. چون
روح عامل هوشیاري است، هر شیء هوشمند بوده و به نسبتی از هوشمندي برخوردار است. انسان، حیوان، باکتري و مولکول هر
یک به نسبتی هوشمندند. 12 این نویسنده همه چیز را هوشمند میداند چون از اتم ساخته شده و چون منکر وجود روح انسانی
است، انسان را تودهاي از اتمها میداند؛ درست همچون یک حیوان یا مولکولهاي بیجان. لکن حقیقت این است: مادة بیجان
(اتمها) عاري از روح، هوشیاري و هوشمندي است. تنها موجودات زنده هوشیارند، زیرا خداوند به آنها روح عطا نموده است. در
میان همۀ موجودات زنده انسانها از عالیترین درجۀ شعور بهرهمندند چون صاحب روحی منحصر به فرد از جانب خداوندند. این
است که هر شیء را در طبیعت (کوه، آب، باد و غیره) صاحب « جاندار پنداري » باور ماتریالیستی فراماسونها نمود عقیدهاي به نام
روح خاص و هوشیاري میپندارد. ارسطو، فیلسوف یونانی این نوع باور را با مادهانگاري (عقیده به اینکه ماده خلق نشده و مطلق
است) ترکیب نمود. این باور به الحاد معاصر مبدل شده است. به عقیدة ماسونها توازن و نظم موجود در نظام عالم نتیجه مادة است.
صفحه 48 از 60
میخوانیم: فرسودگی چنان ضعیف صورت میگیرد که میتوان گفت حالت کنونی زمین در « تکامل زمین » در مقالهاي با موضوع
نتیجۀ هوشمندي پنهان ماگما (مایع درون هسته زمین) پدید آمده است. اگر اینگونه نبود آب در گودالها انباشته نمیشد و تمام
زمین را آب فرا میگرفت. 13 همچنین در مقاله دیگري چنین ادعا شده است: آغاز حیات بر روي کرة زمین هنگامی بود که یک
سلول به وجود آمد. این سلول بلافاصله به حرکت درآمد و بر اثر انگیزشی مؤثر و متمردانه به دو بخش تقسیم شد و این راه را تا
بینهایت ادامه داد. اما سلولهاي تقسیم شده قادر به ادراك هدفی براي سرگردانی خود نبودند و گویی به دلیل ترس از این
سرگردانی و تحت تسلط نیروي غریزي حفظ بقا، با یکدیگر به فعالیت پرداختند، به هم پیوستند و به صورت هماهنگ، دموکراتیک
و فداکارانه به خلق اندامهاي حساس و حیاتی اقدام نمودند. باور به این عقاید چیزي جز خرافات نیست. مشاهده میکنید که ایشان
براي انکار وجود خداوند و نقش او در خلق عالم، خواص مضحکی به اتمها، مولکولها و سلولها نسبت میدهند؛ مانند هوش، قوة
برنامهریزي، فداکاري و حتی هماهنگی و رفتار دموکراتیک(!). مفهوم دیگري که در اصول خرافی و ماتریالیستی فراماسونها مطرح
است که در فیلمهاي مستند، کتابها، مجلات و حتی آگهیهاي بازرگانی بارها به آن برمیخوریم. « طبیعت مادر » است، اصطلاح
کاربرد آن براي بیان این عقیده است که مادة سازنده طبیعت (نیتروژن، اکسیژن، هیدروژن، کربن، ...) با هوشمندي و به صورت
خودبهخود انسانها و همۀ موجودات زنده را خلق نموده. این افسانه نه بر مشاهده استوار است و نه بر منطق. بلکه قصد دارد به
کمک تلقین افکار، بر ذهن انسان غلبه یابد و هدف آن به فراموشی سپردن خداوند، خالق حقیقی هستی و بازگشت به الحاد است.
فراماسونري تلاش میکند این باور را تقویت و منتشر نماید. به همین منظور از قواي اجتماعی همپیمان خود حمایت میکند. در
میخوانیم: از دیدگاه مادي و تعامل مادة موجودات زنده، « تفکراتی پیرامون تکامل همبستگی از دیدگاه علمی » مقالهاي با عنوان
همۀ گیاهان، حیوانات، میکروبهاي مفیدي که در زمین زندگی میکنند و انسانها، هماهنگی اسرارآمیزي دارند. این هماهنگی از
سوي طبیعت مادر ترتیب داده شده. آنها پیوسته درگیر نوعی همکاري و انسجام مؤثر هستند. بار دیگر تصریح میکنم فراماسونري
هر نوع جنبش روانشناسی اجتماعی را که به رفاه، صلح، امنیت و شادي و به طور خلاصه هر نوع جنبشی که در طریق اومانیسم و
اتحاد جهانی بشر گام بردارد، عامل پیشبرد آرمانهاي خود میداند و از آن حمایت میکند. 15 مهمترین نیروي پیش برنده
آرمانهاي فراماسونري نظریۀ تکامل است که حامی نوین ماتریالیسم و اومانیسم به شمار میرود. در قسمت آینده نگاه دقیقتري به
نظریۀ تکامل از زمان داروین تا عصر حاضر میاندازیم و به ارتباط پنهان فراماسونري و این بزرگترین اشتباه علمی، پی میبریم.
Michel Howard, The Occult Conspiracy: Tue Secret History of Mystics, Tecplars, . پینوشتها: 1
Masons and Occult Societies, 1st ed., London, Rider, 1989, pp.2-3. 2. Previous Master Mason
Enver Necdet Egeran, Gercek Yuzuyle Masonluk (Freemasonry Unveiled), Basnur Press,
Ankara, 1972, pp. 8-9. 3. Dr. Selami Isindag, Masonluktan Esinsenmeler (Inspirations from
freemasonry), Istanbul 1977, p. 189. 4. Dr. Selami Isindag, Masonluktan Esinlenmeler
(Inspirations from Freemasonry), Istanbul 1977, p. 190. 5. Dr. Selami Isindag, Masonluktan
Esinlenmeler (Inspirations from Freemasonry), Istanbul 1977, pp. 189-190. 6. Hasan Erman,
“Masonlukta Olum Sonrasi” (Atrer Death in Freemasonry), Mimar Sinan, 1977, No. 24, p. 57.
7. Dr. Selami Isindag, Masonlugun Kendine Ozgu bir Felsefesi Var Midir, Yok Mudur? (Does
Freemasonry Have an Original Philosophy or Not?), Masonluktan Esinlanmeler
Wilder .9 . سورة شعراء ( 26 )، آیات 124 تا 131 .(Inspirations from Freemasonry), Istanbul 1977, p.97. 8
Penfidld, The Mystery of the Mind: A Critical Study of Consciousness and the Human Brain,
صفحه 49 از 60
Princeton, New jersey, Princeton University Press, 1975, p. 80. 10. Roger Penrose, The
Emperor’s New Mind, Penguin Books, 1989, pp. 24-25. 11. Roger Penrose, The Emperor’s
New Mind, Penguin Books, 1989, p. 448. 12. Onur Ayangil, “yeni Gonse” (New Gnosis), Mimar
Sinan, 1977, No. 25, p. 20. 13. Faruk Erengul, “Evrende Zeka” (Intelligence in the Universe),
Mimar Sinan, 1982, No. 46, p. 27. 14. Albert Arditti, “Hurriyet-Disiplin-Dynamizm-Statizm”
(Freekom-Discipline-Dynamism-Statism), Mimar Sinan, 1974, No. 15, p. 23. 15. Naki Cevad
Akkerman, “Bilimel Acian Dayanisma Kavrami ve Evrimi Uzerine Dusunceler ll” (Thoughts
About The Concept and the Evolution of Solidarity from the Scientific Point of View ll),
.Mimar Sinan, 1976, No. 20, p. 49
امام مهدي